سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[دانشمند] هنگامی که از آنچه نمی داند پرسیده شد، ازگفتن «خداوند داناتر است» خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :10367
تعداد کل یاداشته ها : 3
103/2/7
6:36 ص
موسیقی

 


  

جهت دیدن سایت آیت الله سید علی حسینی سیستانی روی لینک رساله کلیک کنید.

رساله 
(برای انتخاب زبان فارسی روی گزینه انتخب اللغة کلیک کنید.)

بخشی از توضیح المسائل آیت الله سیستانی

احکام تقلید

احکام تقلید


مسأله 1 ـ شخص مسلمان باید عقیده‏اش به اصول دین از روى بصیرت باشد ، و نمى‏تواند در اصول دین تقلید نماید ، یعنى گفته کسى را که علم به آنها دارد به صرف اینکه او گفته است قبول کند . ولى چنانچه شخص به عقائد حقّه اسلام یقین داشته باشد ، و آنها را اظهار نماید ـ هر چند از روى بصیرت نباشد ـ آن شخص مسلمان و مؤمن است ، و همه احکام اسلام و ایمان بر او جارى مى‏شود .
و امّا در احکام دین ـ در غیر ضروریات و قطعیات ـ باید شخص یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روى دلیل بدست آورد ، یا از مجتهد تقلید کند ، یا از راه احتیاط طورى به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است .
مثلاً : اگر عدّه‏اى از مجتهدین عملى را حرام مى‏دانند ، و عدّه دیگر مى‏گویند حرام نیست ، آن عمل را انجام ندهد .
و اگر عملى را بعضى واجب ، و بعضى مستحب میدانند ، آن را بجا آورد .
پس کسانى که مجتهد نیستند ، و نمى‏توانند به احتیاط عمل کنند ، واجب است از مجتهد تقلید نمایند .
مسأله 2 ـ تقلید در احکام : عمل کردن به دستور مجتهد است . و از مجتهدى باید تقلید کرد که مرد ، بالغ ، عاقل ، شیعه دوازده امامى ، حلال زاده ، زنده و عادل باشد .
و عادل کسى است که کارهایى را که بر او واجب است بجا آورد ، و کارهایى را که بر او حرام است ترک کند .
و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبى باشد ، که اگر از اهل محل یا همسایگان، یا کسانى که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند ، خوبى او را تصدیق نمایند .
و در صورتى که اختلاف فتوى بین مجتهدین در مسائل محل ابتلاء ـ و لو اجمالاً ـ معلوم باشد ، لازم است مجتهدى که انسان از او تقلید مى‏کند أعلم باشد ، یعنى در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود تواناتر باشد .
مسأله 3 ـ مجتهد و أعلم را از سه راه مى‏توان شناخت :
أول : آنکه خود انسان یقین کند ، مثل آنکه از اهل علم باشد ، و بتواند مجتهد و أعلم را بشناسد .
دوم : آنکه دو نفر عالم و عادل که مى‏توانند مجتهد و أعلم را تشخیص دهند ، مجتهد بودن یا أعلم بودن کسى را تصدیق کنند ، بشرط آنکه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند . بلکه اجتهاد یا أعلمیت کسى به گفته یک نفر از اهل خبره و اطلاع که مورد وثوق انسان باشد نیز ثابت مى‏شود .
سوم : آنکه انسان از راههاى عقلائى به اجتهاد یا أعلمیت فردى اطمینان پیدا کند ، مثل آنکه عدّه‏اى از اهل علم که مى‏توانند مجتهد و أعلم را تشخیص دهند ، و از گفته آنان اطمینان پیدا مى‏شود ، مجتهد بودن یا أعلم بودن کسى را تصدیق کنند .
مسأله 4 ـ بدست آوردن فتوى ، یعنى دستور مجتهد چهار راه دارد :
أول : شنیدن از خود مجتهد .
دوم : شنیدن از دو نفر عادل که فتواى مجتهد را نقل کنند .
سوم : شنیدن از کسى که انسان به گفته او اطمینان دارد .
چهارم : دیدن در رساله مجتهد در صورتى که انسان بدرستى آن رساله اطمینان داشته باشد .
مسأله 5 ـ تا انسان یقین نکند که فتواى مجتهد عوض شده است ، مى‏تواند به آنچه در رساله او نوشته شده عمل نماید ، و اگر احتمال دهد که فتواى او عوض شده جستجو لازم نیست .
مسأله 6 ـ اگر مجتهد أعلم در مسأله‏اى فتوى دهد ، مقلّد نمى‏تواند در آن مسأله به فتواى مجتهد دیگر عمل کند .
ولى اگر فتوى ندهد ، و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود ـ مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت أول و دوم نماز بعد از سوره حمد یک سوره تمام بخواند ـ مقلّد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش مى‏گویند عمل کند ، و یا به فتواى مجتهد دیگرى ـ با رعایت الأعلم فالأعلم ـ عمل نماید ، پس اگر او فقط سوره حمد را کافى بداند ، مى‏تواند سوره را ترک کند .
و همچنین است اگر مجتهد أعلم بفرماید مسأله محل تأمل، یا محل إشکال است .
مسأله 7 ـ اگر مجتهد أعلم بعد از آنکه در مسأله‏اى فتوى داده، یا پیش از آن احتیاط کند ـ مثلاً بفرماید ظرف نجس را که یک مرتبه در آب کر بشویند پاک مى‏شود اگر چه احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند ـ مقلّد او مى‏تواند عمل به احتیاط را ترک نماید ، و این را احتیاط مستحب مى‏نامند .
مسأله 8 ـ اگر مجتهدى که انسان از او تقلید مى‏کند از دنیا برود ، حکم بعد از فوت او حکم زنده بودنش است ، بنابر این اگر او أعلم از مجتهد زنده باشد باید ـ با علم به اختلاف در مسائل محل ابتلاء و لو اجمالاً ـ بر تقلید او باقى بماند .
و چنانچه مجتهد زنده أعلم از او باشد باید به مجتهد زنده رجوع کند .
و اگر أعلمیتى در میان آنها معلوم نشود یا مساوى باشند ، پس اگر اورعیّت یکى از آنها ثابت شود به این معنا که در فتوى دادن بیشتر احتیاط کند باید از او تقلید کند و اگر ثابت نشود مخیّر است عمل خود را با فتواى هر کدام تطبیق نماید ، مگر در موارد علم اجمالى، یا قیام حجت اجمالى بر تکلیف ـ مانند موارد اختلاف در قصر و تمام ـ که بنابر احتیاط واجب باید رعایت هر دو فتوا را بنماید .
و مراد از تقلید در صدر این مسأله صرف التزام به متابعت از فتواى مجتهد معین است ، نه عمل کردن به دستور او .
مسأله 9 ـ بر مکلّف لازم است مسائلى را که احتمال مى‏دهد به واسطه یاد نگرفتن آنها در معصیت ـ یعنى ترک واجب یا فعل حرام ـ واقع مى‏شود یاد بگیرد .
مسأله 10 ـ اگر براى انسان مسأله‏اى پیش آید که حکم آن را نمى‏داند، لازم است احتیاط کند ، یا اینکه با شرائطى که ذکر شد تقلید نماید .
ولى چنانچه دسترسى به فتواى أعلم در آن مسأله نداشته باشد، جایز است از غیر أعلم تقلید نماید، با رعایت الأعلم فالأعلم .
مسأله 11 ـ اگر کسى فتواى مجتهدى را به شخص دیگرى بگوید ، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود ، لازم نیست به او خبر دهد که فتواى آن مجتهد عوض شده .
ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه کرده ، و گفته او موجب آن مى‏شود که آن شخص بر خلاف وظیفه شرعیش عمل کند ، باید ـ بنابر احتیاط لازم ـ اشتباه را در صورت امکان بر طرف کند .
مسأله 12 ـ اگر مکلّف مدتى أعمال خود را بدون تقلید انجام دهد ، اگر أعمال او مطابق با واقع، یا فتواى مجتهدى باشد که اکنون مى‏تواند مرجع او باشد صحیح است ، و در غیر این صورت اگر جاهل قاصر بوده ، و نقص عمل از جهت ارکان و مانند آن نبوده است ، عمل صحیح است .
و همچنین است اگر جاهل مقصّر بوده است ، و نقص عمل از جهتى بوده است که در صورت جهل صحیح است مانند جهر به جاى اخفات یا بعکس .
و همچنین اگر کیفیت أعمال گذشته را نداند که محکوم به صحت است ، بجز در بعضى موارد که در «منهاج» ذکر شده است .


احکام طهارت

احکام طهارت

آب مطلق و مضاف


مسأله 13 ـ آب یا مطلق است یا مضاف : آب مضاف آبى است که آن را از چیزى بگیرند ، مثل آب هندوانه وگلاب ، یا با چیزى مخلوط باشد ، مثل آبى که بقدرى با گِل ومانند آن مخلوط شود که دیگر به آن آب نگویند ، وغیر اینها آب مطلق است ، وآن بر پنج قسم است :
أول : آب کر .
دوم : آب قلیل .
سوم : آب جارى .
چهارم : آب باران .
پنجم : آب چاه .

1 ـ آب کُر


مسأله 14 ـ آب کُر مقدار آبى است که مساحت ظرف آن سى و شش وجب (1) باشد ، و آن تقریباً معادل (384) لیتر است .
مسأله 15 ـ اگر عین نجس مانند بول و خون یا چیزى که نجس شده است مانند لباس ، به آب کر برسد ، چنانچه آن آب ، بو یا رنگ یا مزه نجاست را بگیرد ، نجس مى‏شود ، و اگر تغییر نکند نجس نمى‏شود .
مسأله 16 ـ اگر بو یا رنگ یا مزه آب کر بواسطه غیر نجاست تغییر کند نجس نمى‏شود .
مسأله 17 ـ اگر عین نجس مانند خون به آبى که بیشتر از کر است برسد، و بو یا رنگ یا مزه قسمتى از آن را تغییر دهد ، چنانچه مقدارى که تغییر نکرده کمتر از کر باشد تمام آب نجس مى‏شود ، واگر به اندازه کر یا بیشتر باشد فقط مقدارى که بو یا رنگ یا مزه آن تغییر کرده نجس است .
مسأله 18 ـ آب فوّاره اگر متصل به کر باشد ، آب نجس را پاک مى‏کند، ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بریزد آن را پاک نمى‏کند ، مگر آنکه چیزى روى فوّاره بگیرند تا آب آن قبل از قطره قطره شدن با آب نجس متصل شود . و لازم است که آب فوّاره با آب نجس مخلوط گردد .
مسأله 19 ـ اگر چیز نجس را زیر شیرى که متّصل به کر است بشویند ، آبى که از آن چیز مى‏ریزد اگر متصل به کر باشد، وبو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد، و عین نجاست هم در آن نباشد، پاک است .
مسأله 20 ـ اگر مقدارى از آب کر یخ ببندد و باقى آن به قدر کر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس مى‏شود ، و هر مقدار از یخ هم آب شود نجس است .
مسأله 21 ـ آبى که به اندازه کر بوده ، اگر انسان شک کند از کر کمتر شده یا نه ، مثل آب کر است، یعنى نجاست را پاک مى‏کند ، و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى‏شود . و آبى که کمتر از کر بوده و انسان شک دارد به مقدار کر شده یا نه ، حکم آب کمتر از کر را دارد .
مسأله 22 ـ کر بودن آب ، به دو راه ثابت مى‏شود :
أول : آنکه خود انسان یقین یا اطمینان کند .
دوم : آنکه دو مرد عادل خبر دهند . و اما اگر یک عادل یا ثقه یا کسى که کر در اختیار او است خبر دهد اگر مفید اطمینان نباشد اعتبار آن محل اشکال است .

2 ـ آب قلیل


مسأله 23 ـ آب قلیل، آبى است که از زمین نجوشد و از کر کمتر باشد .
مسأله 24 ـ اگر آب قلیل روى چیز نجس بریزد ، یا چیز نجس به آن برسد نجس مى‏شود . ولى اگر از بالا روى چیز نجس بریزد ، مقدارى که به آن چیز مى‏رسد نجس است، و مقدارى که به آن چیز نرسیده پاک است .
مسأله 25 ـ آب قلیلى که براى بر طرف کردن عین نجاست روى چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد، در چیزهائى که با یک بار شستن پاک نمى‏گردد نجس است ، و همچنین آب قلیلى که بعد از بر طرف شدن عین نجاست براى تطهیر چیز نجس روى آن مى‏ریزند و از آن جدا مى‏شود ـ بنابر احتیاط لازم ـ نجس است .
مسأله 26 ـ آب قلیلى که با آن مخرج بول و غائط را مى‏شویند با پنج شرط چیزى را که با آن ملاقات کند نجس نمى‏کند :
أول : آنکه بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد .
دوم : نجاستى از خارج به آن نرسیده باشد .
سوم : نجاست دیگرى مثل خون با بول یا غائط بیرون نیامده باشد .
چهارم : ذرّه‏هاى غائط در آب پیدا نباشد .
پنجم : بیشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد .

3 ـ آب جارى


آب جارى به آبى گفته مى‏شود که : 1 ـ منبع طبیعى داشته باشد . 2 ـ جارى باشد هر چند به وسیله‏اى آن را جارى سازند . 3 ـ فی الجمله استمرار داشته باشد ، و لازم نیست به منبع طبیعى متصل باشد، پس اگر به طور طبیعى از آن جدا شود مانند ریزش آب از بالا به صورت قطره با فرض جریان در زمین جارى به حساب مى‏آید ، ولى اگر چیزى مانع اتصال آن به منبع شود مثلاً اگر مانع ریزش با جوشش آب شود ، یا ارتباط آن را با منبع قطع کند ، آب باقى مانده حکم جارى را ندارد هر چند جریان داشته باشد .
مسأله 27 ـ آب جارى اگر چه کمتر از کر باشد ، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است .
مسأله 28 ـ اگر نجاستى به آب جارى برسد ، مقدارى از آن که بو یا رنگ یا مزه‏اش بواسطه نجاست تغییر کرده نجس است . و طرفى که متصل به چشمه است اگر چه کمتر از کر باشد پاک است . و آبهاى طرف دیگر نهر اگر به اندازه کر باشد یا بواسطه آبى که تغییر نکرده به آب طرف چشمه متصل باشد ، پاک و گرنه نجس است .
مسأله 29 ـ آب چشمه‏اى که جارى نیست ولى طورى است که اگر از آن بر دارند باز مى‏جوشد ، حکم آب جارى را ندارد ، یعنى اگر نجاست به آن برسد وکمتر از کر باشد نجس مى‏شود .
مسأله 30 ـ آبى که کنار نهر ایستاده و متصل به آب جارى است ، حکم آب جارى را ندارد .
مسأله 31 ـ چشمه‏اى که مثلاً در زمستان مى‏جوشد و در تابستان از جوشش مى‏افتد ، فقط وقتى که مى‏جوشد حکم آب جارى را دارد .
مسأله 32 ـ آب حوضچه حمام اگر کمتر از کر باشد ، چنانچه به خزینه‏اى که آبش به ضمیمه آب حوض به اندازه کر است متصل باشد و به ملاقات نجس ، بو یا رنگ یا مزه آن تغییر نکند ، نجس نمى‏شود .
مسأله 33 ـ آب لوله‏هاى حمام و عمارات که از شیرها و دوشها مى‏ریزد اگر به ضمیمه منبعى که متصل به آن است به قدر کر باشد حکم کر را دارد .
مسأله 34 ـ آبى که روى زمین جریان دارد ولى از زمین نمى‏جوشد ، چنانچه کمتر از کُر باشد و نجاست به آن برسد نجس مى‏شود ، امّا اگر از بالا جارى باشد و نجاست به پائین آن برسد ، طرف بالاى آن نجس نمى‏شود .

4 ـ آب باران


مسأله 35 ـ چیزى که نجس است و عین نجاست در آن نیست ، به هر جاى آن یک مرتبه باران برسد پاک مى‏شود مگر بدن و لباس که به بول نجس شده باشد که در این دو ـ بنابر احتیاط واجب ـ دو مرتبه لازم است ، و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نسیت ، البته باریدن دو سه قطره فائده ندارد بلکه باید طورى باشد که بگویند باران مى‏آید .
مسأله 36 ـ اگر باران بر عین نجس ببارد و به جاى دیگر ترشح کند ، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است ، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح کند ، چنانچه ذرّه‏اى خون در آن باشد ، یا آنکه بو یا رنگ یا مزه خون گرفته باشد نجس مى‏باشد .
مسأله 37 ـ اگر بر سقف عمارت یا روى بام آن عین نجاست باشد ، تا وقتى باران به بام مى‏بارد ، آبى که به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان مى‏ریزد ، پاک است ، ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى که مى‏ریزد ، به چیز نجس رسیده است ، نجس مى‏باشد .
مسأله 38 ـ زمین نجسى که باران بر آن ببارد پاک مى‏شود ، و اگر باران بر زمین جارى شود و در حال باریدن به جاى نجسى که زیر سقف است برسد آن را نیز پاک مى‏کند .
مسأله 39 ـ خاک نجسى که آب باران همه اجزاى آن را فرا بگیرد پاک مى‏شود به شرط آنکه معلوم نباشد آب بواسطه رسیدن به خاک ، مُضاف شده است .
مسأله 40 ـ هر گاه آب باران در جائى جمع شود ، اگر چه کمتر از کر باشد در موقعى که باران مى‏آید چنانچه چیز نجس را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد ، آن چیز نجس پاک مى‏شود .
مسأله 41 ـ اگر بر فرش پاکى که روى زمین نجس است باران ببارد و در حال باریدن از فرش به زمین برسد ، فرش نجس نمى‏شود و زمین هم پاک مى‏گردد .

5 ـ آب چاه


مسأله 42 ـ آب چاهى که از زمین مى‏جوشد ، اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه نجاست به آن برسد ، تا وقتى که بو یا رنگ یا مزه آن بواسطه نجاست تغییر نکرده پاک است .
مسأله 43 ـ اگر نجاستى در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه آب آن را تغییر دهد ، چنانچه تغییر آب چاه از بین برود ، پاک مى‏شود . ولى پاک شدنش ـ بنابر احتیاط واجب ـ مشروط بر این است که با آبى که از چاه مى‏جوشد مخلوط گردد .


1. هر وجب متعارف تقریباً 22 سانتیمتر میباشد.



احکام آبها

احکام آبها


مسأله 44 ـ آب مضاف که معنى آن در مسأله (13) گفته شد ، چیز نجس را پاک نمى‏کند ، و وضو و غسل هم با آن باطل است .
مسأله 45 ـ آب مضاف اگر چه به مقدار کر باشد ، اگر ذرّه‏اى نجاست به آن برسد نجس مى‏شود ، ولى چنانچه از بالا روى چیز نجس بریزد ، مقدارى که به چیز نجس رسیده نجس است و مقدارى که نرسیده است پاک مى‏باشد . مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بریزند ، آنچه به دست رسیده نجس ، و آنچه به دست نرسیده پاک است .
مسأله 46 ـ اگر آب مضاف نجس طورى با آب کر یا جارى مخلوط شود که دیگر آب مضاف به آن نگویند ، پاک مى‏شود .
مسأله 47 ـ آبى که مطلق بوده و معلوم نیست که به حد مضاف شدن رسیده یا نه ، مثل آب مطلق است، یعنى چیز نجس را پاک مى‏کند ، و وضو و غسل هم با آن صحیح است . و آبى که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده یا نه ، مثل آب مضاف است، یعنى چیز نجس را پاک نمى‏کند ، و وضو و غسل هم با آن باطل است .
مسأله 48 ـ آبى که معلوم نیست مطلق است یا مضاف، و معلوم نیست که قبلاً مطلق بوده یا مضاف ، نجس را پاک نمى‏کند ، و وضو و غسل هم با آن باطل است . و چنانچه نجاستى به آن برسد و آب کمتر از کر باشد نجس مى‏شود ، و اگر به اندازه کر یا بیشتر باشد ـ بنابر احتیاط واجب ـ نیز نجس مى‏شود .
مسأله 49 ـ آبى که عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر دهد ، اگر چه کر یا جارى باشد نجس مى‏شود ، بلکه اگر بو یا رنگ یا مزه آب بواسطه نجاستى که بیرون آن است عوض شود ، مثلاً مردارى که پهلوى آب است بوى آن را تغییر دهد ـ بنابر احتیاط لازم ـ نجس مى‏شود .
مسأله 50 ـ آبى که عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه آن را تغییر داده ، چنانچه به کر یا جارى متصل شود ، یا باران بر آن ببارد ، یا باد باران را در آن بریزد ، یا آب باران از ناودان هنگام باریدن در آن جارى شود ، در تمام این صور چنانچه تغییر آن از بین برود پاک مى‏شود . ولى باید آب باران یا کر یا جارى با آن مخلوط گردد .
مسأله 51 ـ اگر چیز نجسى را در کر یا جارى تطهیر نمایند در شستنى که با آن پاک مى‏گردد ، آبى که بعد از بیرون آوردن از آن مى‏ریزد پاک است .
مسأله 52 ـ آبى که پاک بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه ، پاک است ، و آبى که نجس بوده و معلوم نیست پاک شده یا نه ، نجس است .

بقیّه مطالب در روزهای آینده درج خواهد شد.

89/11/25::: 11:0 ع
نظر()
  
  

علامه امینی(ره)  آیت الله علّامه امینی


آیت الله حاج شیخ عبدالحسین تبریزی نجفی معروف به «علامه امینی» نویسنده کتاب گرانسنگ «الغدیر» سال 1320 در خانواده علم و تثوا در تبریز متولد شد. مادرش می گوید : شیر دادن من به فرزندم عبدالحسین با شیر دادن به دیگر فرزندانم فرق داشت زیرا هرگاه می خواستم به وی شیر دهم گوئی نیروئی مرا وا می داشت که وضو سازم و با وضو سینه در دهانش بگذارم!
عبدالحسین تحصیلات ابتدائی و متوسطه علوم دینی را در تبریز و نزد علمای بزرگ آن شهر نظیر سید محمد مولانا؛ سید مرتضی خسروشاهی و پدر بزرگوارشان (میرزا احمد نجفی) فراگرفت و سپس برای تکمیل مراتب علمی به نجف اشرف رفت و در محضر علمای بزرگ آن شهر؛ میرزای نائینی؛ سید ابوالحسن اصفهانی؛ شیخ محمد حسن آل کاشف الغطاء و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی) بهره فراوان گرفت و خیلی زود به مقام عالی فقاهت نایل آمد.
2-تحقیقات علمی
حضور ذهن بسیار؛ انس شدید به مطالعه؛ علاقه وافر به پژوهش و تحقیق زد که خوشبختانه حاصل آن به صورت آثار گرانسنگی چون شهداءالفضیله و الغدیر در اختیار ماست.
امینی تحقیقات و مطالعاتش در نجف را؛ از کتابخانه حسینیه شوشتری ها آغاز کرد که در آن زمان تنها کتابخانه عمومی نجف شمرده می شد و هزاران کتاب چاپی و خطی داشت. روزها به طور مستمر به کتابخانه عطش سیری ناپذیر وی برای پژوهش و تحقیق را فرو نمی نشاند.
کتابدار کتابخانه را راضی کرد که هنگام رفتن در به روی وی ببندد و او را با کتابها تنها گذارد. کتابدار در لحظه تعطیل کتابخانه؛ در را به روی امینی قفل میکرد و او در میان کتابها غوطه میخورد و غرق در مطالعه می شد.
شادروان حاج سید کاظم حکیم زاده کتابدار کتابخانه امینی در نجف اشرف نقل میکرد: ساعاتی که من در کتابخانه امیرالمومنین علیه السلام بیکار بودم و مراجعه کننده ای نداشتم. به خواندن کتاب می پرداختم. که امینی از راه رسید و گفت: هان! چه میخوانی؟ گفتم : جلد ششم کتاب شما؛ الغدیر است. گفت: «بخوان که خدا می داند چقدر زحمت کشیده ام تا مطالب این کتاب ها را در آورده ام »! و افزود: « آن وقتها در نجف نه پنکه بود و نه وسایل سرد کننده دیگر در آن شرایط سخت من هر روز برای مطالعه به حسینیه شوشتری ها می رفتم که تعدادی کتب ارزشمند کهن در آن یافت می شد. زمانی که کتابخانه تعطیل می شد به کتابدار میگفتم : مطالعه من تمام نشده است؛ تو میخواهی بروی برو ولی اجازه بده من بمانم و مطالعه ام را ادامه بدهم. او درب حسینیه را می بست و می رفت و مرا در کتابخانه تنها می گذاشت و من ساعتهای دراز روی کتابها می افتادم و مطالعه می کردم و یادداشت بر میداشتم. غرق شدن در مطالعه مرا بکلی از گذشت زمان غافل می ساخت و تنها زمانی به خود می آمدم که می دیدم قالیی که روی آن نشسته ام ( ازریزش مداوم عرق) کاملا خیس شده و بدنم (همچون بیمار تب زده) از گرمای شدید فضای بته کتابخانه یک پارچه آتش می نماید!....»
3-سفرهای تحقیقی / تبلیغی
از ویژگیهای بارز امینی سفرهای پربارش به شهرها و بلاد اسلامی است که با اهداف علمی- فرهنگی- اصلاحی زیر انجام می گرفت: تحقیق و پژوهش در کتابخانه ها و یادداشت برداری و استنساخ از کتب شیعه و سنی (بویژه مآخذ خطی کهن) برای الغدیر و سایر آثار خویش برخورد و ملاقات با استادان حوزه و دانشگاه؛ اصلاح و ارشاد مردم؛ تربیت ال علم و تاثیر در آنان و گاه نیز اقامه جماعت و ایراد سخنرانی برای توده مردم و نیز دانشگاهیان؛ القای بحث و ایجاد زمینه های فکری در مسائل مربوط به فلسفه حکومت در اسلام و ابلاغ پیام «غدیر».
شهر هائی که علامه با خصوصیات یاد شده به آنها سفرکرده است. گذشته از شهرهای عراق از قرار زیر است:
حیدر آباد دکن علیگره؛ بمبئی؛ لکهنو؛ کانپور؛ پنته؛ رامپور؛ جلالی (درهند)؛ اصفهان ؛ قم؛ مشهد؛ همدان؛ کرمانشاهغ تبریز؛ بیروت؛ دمشق؛ مکه؛ مدینه؛ فوعه کفریه؛ معره مصرین؛ نبل؛ حلب و ... که گزارشی از این سفرها انتشار یافته است. وی در این سفرها «همواره مورد تجلیل عالمان مذاهب قرار می گرفت.استادان دانشگاه ها به استقبال او می شتافتند. دانشمندان و مدیران کتابخانه ها از سنی و شیعه از سر اخلاص وسایل تحقیق را در اختیار او میگذاشتند. عالمان سنت با او تماس می گرفتند. شاعران در گرامیداشت او خطابه ها می سرودند. متصدیان کتابخانه ها و نشریات و فهرست کتابخانه های خویش را به او تقدیم میکردند».
به عنوان یکی از مهم ترین و پربارترین سفرهای امینی ( ازحیث تبلیغی) باید از سفر مشهور وی به اصفهان یاد کرد که با منبرهای پرشور او در شرح فضائل و مقامات امیر مومنان علی علیه السلام (با استناد به مآخذ مهم اهل سنت) و رد شبهات و تحریفات دشمنان آن حضرت در این زمینه همراه بود. آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی دام ظله نقل می کند: ایشان یک ماه اصفهان ماندند و منبر رفتند؛ ده شب هم در مسجد جامع آقایان علما به خاطر شدت علاقه شان به این مرد همگی مساجدشان را تعطیل کردند و در مسجد جامع نماز جماعتی به امامت علامه امینی تشکیل شد که تا الان به یاد ندارم نماز جماعتی به آن شکوه در اصفهان برگزارشده باشد.
تصور کنید از محراب مسجد جامع تا بیرون مقبره علامه مجلسی قدس سره جمعیت بود ! و پس از نماز هم منبر می رفتند....
4-پرورش محققان توانمند
مرحوم حکیم زاده در میان فضائل علامه امینی بر کادر سازی و محقق پروری ایشان تاکید می کرد و می گفت: امینی در حق محققانی که به کتابخانه می امدند پیوسته به من سفارش می کرد که هرچه می خواهند در اختیارشان بگذار و من نیز از خدمت دریغ نداشتم. یکی از آن محققان همین جناب محمدباقر محمودی است که محقق کوشا و شهیر معاصر و مصحح کتابهای (بحارالانوار) جلد مربوط به معاویه «تاریخ ابن عساکر» جلد مربوط به امام مجتبی علیه السلام و آثار ماندگار دیگر است. آقای محمودی به کتابخانه می امد و برزمین می نشست و در میان انبوه کتاب هایی که درخواست میکرد و برایش می بردیم غوطه میخورد و یادداشت بر میداشت و بخشی عظیم از مایه ای اندوخته و یادداشتهایی که برداشته از همانجاست.
حکیم زاده می افزود: علامه اسد حیدر (محقق بزرگ شیعه در نجف و مولف کتاب ارزشمند «الامام الصادق و المذهب الاربعه» در 6 جزء آن زمان که هنوز کار تالیف این کتاب را آغاز نکرده بود. برای نگارش مقاله ای مختصر راجع به امام ششم به کتابخانه آمد و از امینی در خواست رهنمود کرد.
امینی با لحنی دردمندانه از وی پرسید: «درباره پیشوای مذهب تشیع چه چیزی می خواهی بنویسی؟» و افزود: «اگر می خواهی همچون برخی کسان چند کتاب زیر و رو کنی و با رونویسی از آنها و افزود و کاستهایی از خویش کتاب یا مقاله ای سرهم آوری و به خامه چاپ سپاری؟ بهتر است این کار را وانهی و به کار دیگری پردازی که هم تکرار مکررات است و هم شان امام فراتر از این گونه کارهای خرد و تنک مایه می باشد و مرا نیز با تو کاری نیست ولی اگر می خواهی کاری کارستان کنی و در اعماق زمان و زندگی پربار آن امام همام فرو روی و برای دستیابی به حقایق مکتوم حیات علمی و سیاسی وی به همه جا سرکشی و همه متون و مآخذ کهن را ببینی و بکاوی اهلاً و سهلاً، کاری نیکو و بجاست و من نیز به قدر وسع خویش در خدمت تو خواهم بود!...»
این سخن امینی فکر و ذهن اسد حیدر جوان را سخت تکان داد و از همانجا اندیشه نگارش کتاب چند جلدی و مهم «الامام الصادق و المذهب الاربعه» را در سر وی انداخت. خود وی بعدها میگفت که امینی مرا به این راه کشانید.
5-عشق به قرآن و عترت پیامبر
نوشته اند که امینی به خواندن قرآن و ادعیه و نمازهای مستحبی علاقه ای در حد ولع داشت. رسم هر روزه وی چنین بود: زمانی که سپیده نزدیک می شد برای ادای نماز شب از جای بر میخواست و تهجد شبانه را به انجام فریضه صبح در لحظات آغازین سپیده دم پیوند می زد. آنگاه به قرائت قرآن پیوند میزد.
آنگاه به قرائت قرآن می پرداخت و یک جزء کامل از آن را بر میخواند. خواندن قرآن نیز با تدبر و تامل در مفهوم آیات و توشه گیری از دلایل و براهین آن همراه بود. در فرجام صبحانه می خورد و عازم کتبخانه خاص خود می شد و به مطالعه می پرداخت تا انکه شاگردانش نزد وی می آمدند تا از بیان شیرین نظریات صائب و آراء آزاد منشانه اش بهره گیرند. این چنین مستمراً به تدریس و بحث اشتغال داشت تا بانگ اذان ظهر مأذنه ها برمیخاست در این هنگام مهیای انجام فریضه می شد، سپس ناهار می خورد و ساعتی می غنود و مجدداً تلاش علمی در کتابخانه را از سر میگرفت و تانیمه شب ادامه می داد!
امینی وصیت پیامبر اکرم در حدیث مشهور «ثقلین» مبنی بر لزوم تمسک همزمان امت به قرآن و اهل بیت را پیوسته در گوش داشت و براستی دلباخته خاندان عصمت بود. به گفته مرحوم حکیم زاده : «امینی دائم الوضو بود و صبحهها هرروز به حرم حضرت امیر مشرف می شد و سپس به کتابخانه می امد.
افزون براین هر زمان نیز که حاجتی داشت (دنبال مطلبی در کتابی می گشت و پیدا نمیکرد یا درجستجوی کتابی به این سو و آن سو پرسه می زد و نمی یافت و برای یافتن مقصود خود به مولا علیه السلام متوسل می شد) و از رهگذر لطف مولا مقصودش برآورده می شد یا مطلبی را کشف می نمود فوراً عبا بر دوش می افکند و به قول خود «برای تشکر از مولا» به حرم می رفت و مواردی که من خود شاهد بودم».
امینی به نقطه کمال عشق و فنای عاشق در یاد و نام معشوق رسیده بود و در برابر محبوب قدسی برای خود هیچ چیز نمی خواست.
حسان می گوید: «با عده ای از ارادتمندان به پیشواز امینی رفتیم. در وسط راه پیاده شدیم منتظر ماندیم تا علامه امینی از راه رسیدند و پیاده شدند. من اشعاری که در مدح ایشان سروده بودم قرادت کردم. طبق معمول ایشان باز هم مثل همیشه انتظار داشتم که تشویق کنند ولی برخلاف گذشته بعد از رو بوسی علامه امینی یک نگاه تندی به من کردند و محکم و جدی فرمودند: «حسان، اگر به جای مدح من یک شعر در مدح امام زمان علیه السلام گفته بودی یقین سود معنوی تو بیشتر بود».
با آن عشق و ارادت که امینی به آل الله علیهم السلام داشت شگفت انگیز نیست اگر ببینیم که عنایت آن بزرگواران چونان خورشید بر مسیر زندگی او می تابید و شدت این تابش گاه به حدی بود که گوئی می خواستند به همگان بفهمانند که ما امینی را دقیقاً زیر نگاه پر مهر خویش داریم. در این باره داستانهای شگفتی وجود دارد که شرح آن فرصتی دیگر می طلبد.
6-آثار و تالیفات
تالیفات امینی نشان از دقت نظر و نیز گستردگی حوزه دانش یا به اصطلاح «جامعیت علمی» او دارد. برخی از این آثار به چاپ رسیده و برخی بصورت خطی باقی مانده است. فهرست آثار «چاپ شده» او از قرار زیر است:
1. شهداء الفضیله (چاپ نجف1355 ق . قم 1390 ق / 1353 ش . دمشق 1381 . 1376 ق) 2. تحقیق و تعلیق بر «کامل الزیارات» (نجف 1356 ق ) 3. ادب الزائر لمن یمم الحائر (نجف 1362 ق) 4. سیرتنا و سنتنا سیرهنبینا و سنته (نجف 1384 ق / تهران 1386 ق) 4. تفسیر فاتحه الکتاب . ترجمه قدرت الله حسینی شاهمرادی (تهران 1404 ق) 5. دوره 11 جلدی الغدیر ( دارالکتب الاسلامیه . تهران 1372 ق؛ دارالکتاب العربی، بیروت 1387ق)
7-الغدیر، شاهکار جاویدان
آثار مکتوب امینی همه ارجمند و خواندنی است؛ اما در آن میان «الغدیر»کتابی دیگر است و این دائره المعارف سترگ را (که معرفی ان موضوع اصلی این مقاله است) باید «شاهکار» او بلکه شاهکار بزرگ شیعه در عصر حاضر شمرد. نگارش «الغدیر» تقریباً حدود 40 سال از عمر امینی را به خود اختصاص داده و برای نوشتن آن 10 هزار کتاب را (که بعضاً بالغ بر چندین مجلد می شده) از بای بسم الله تا ای تمت خوانده و به 100 هزار کتاب مراجعات مکرر داشته است.
الغدیر برای امینی فراتر از یک کتاب بود؛ فلسفه زندگی بود. برخی کسان وی را تشویق میکردند به سنت معمول فقیهان به جای نگارش الغدیر به نوشتن رساله علمیه (توضیح المسائل) بپردازد و او (با توجه به تامین کامل این نیاز توسط فقهای بزرگ عصر) می فرمودند: رساله من توضیح المسائل من و برنامه من همین کتاب الغدیر است!
از یکی از نزدیکان علامه مرحوم حاج ابوالحسن ابراهیمی (تاجر فرش در خیابان ولی عصر تهران) نیز شنیدم که میگفت: زمانینیز که رساله علمیه مرحوم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی، مرجع دل آگاه و فرهنگبان معاصر از طبع درآمد و خبر آن به گوش امینی رسید، به ایشان پیغام داد نگارش رساله و پرداختن به شئون معمول مرجعیت از دیگر فقیهان نیز برمی آید. بجا بود این سنخ کارها وا میگذاشتید و یکسره به اموری همچون نگارش ملحقات «احقاق الحق» یا احیای متون و مآثر کهن شیعی می پرداختید که انجام آن تنها از امثال حضرت عالی ساخته است.
علامه برای تالیف الغدیر منابع مورد نیاز موجود در کتابخانه های عمومی و خصوصی نجف اشرف را به دقت بررسی کرد و سپس برای تکمیل تحقیقات خویش به ایران و هند و سوریه و ترکیه سفر کرد و با تلاشی تحسین برانگیز و در عین حال حیرت آور مصادر مربوط به ماجرای غدیر و مناقب آل الله علیهم السلام را در کتابخانه های مهم آن کشورها مطالعه و احیاناً استنساخ نمود.
وقتی به نگارش کتاب اشتغال داشت به حدی در تفکر و مطالعه مستغرق می شد که ساعتها می گذشت و هیچ گونه احساس گرسنگی و تشنگی نمی کرد. به گفته آیت الله خزعلی: زمانی که از سفرعلمی و تحقیقی چند ماهه اش به هندوستان بازگشت از وی پرسیدند: هنگام اقامتتان در هند با گرمای آن کشور چه می کردید؟! لختی تامل میکرد و سپس گفت: عجب، اصلا متوجه گرمای آنجا نشدم!!
فرزند ایشان نیز میگوید: شبها حدود ساعت 9و10 که می شد بچه ها گرسنه شان می شد و احتیاج به غذا داشتند، مرحوم علامه دستور فرموده بودند که ناهار و شام را به موقع بدهید و منتظر حضور من بر سرسفره نباشید. لذا مادرم شام بچه ها را می داد و ما میخوابیدیم و ایشان پس از مطالعه صرف کنند. ولی صبح که ما می رفتیم می دیدیم غذا به همان حالت روی چراغ مانده و از بین رفته است. اواخر عمر ایشان به بیمارری سرطان ستون فقرات مبتلا شدند...
با این که مرض بر بدین ایشان کاملا مسلط شده بود من ندیدم شکوه و گله ای نماید. پیوسته می گفت: خدایا، تراشکر! یا علی؛ مرا کمک کن!...
در سفر سوریه روزی 18 ساعت کار میکرد و مطلب می نوشت. معمولاً افراد درتابستان برای استراحت به سفر می روند و کمتر کار میکنند اما او در سفر و حضر کار می کرد. در سوریه کلید کتابخانه طاهریه (المکتبه الطاهریه) را به او داده بودند. صبحها به آنجا می رفت و تا غروب یکسره کار می کرد. در ان کشور گذشته از عکسبرداری بیش از 50 کتاب خطی کتاب خطی منحصر به فردی را شخصاً در طول سه ماه به خط خود استنتاخ کرد که هم اکنون در کتابخانه امیرالمومنین در نجف اشرف موجود است.
8-سیاست وجه «پنهان و ناشناخته»
زندگی امینی
علامه امینی عمدتاً (وگاه تنها) به وجه «علمی و تحقیقی» و احیاناً «نبلیغی» خویش شناخته شده و کمتر کسی با وجه «سیاسی و ضد استعماری» او آشناست و این در حالی است که به قول استاد محمدرضا حکیمی؛ امینی از پیشوای فقید انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی با عنوان ذخیره الهی در بین شیعیان (ذخیره الله فی الشیعه) یاد می کرد و در گزارش ماموران ساواک از تلگراف های بسیار امینی در حمایت از شخص امام (هنگام تبعید ایشان به عراق) و جلب توجه مراجع بین المللی به این امر سخن رفته است.
در همین راستا می توان به نقش امینی در تحریض شهید نواب صفوی به مقابله با شخص کسروی اشاره کرد که ذکر آن در تاریخ امده است. زنده یاد استاد دوانی از مرحوم شیخ محمدرضا نیکنام (ازیاران شهید نواب و منسوبان نزدیک خلیل طهماسبی) نقل می کند که در مقدمه چاپ دوم «برنامه کار فدائیان اسلام» نوشته است: «در یکی از روزها عده ای از علماء در منزل مرحوم آیت الله امینی جمع شدند و راجع به کسروی صحبت کردند و نظریه آنان ارتداد چنین کسی بود. شهید نواب صفوی می فرمود که من در آنجا بودم و سخنان علماء را استماع می کردم. در پایان سخنان آنها برخاسته و به ایران حرکت کردم».
9-پایانی که خود؛ آغاز بود!
علامه در واپسین سالهای حیات از فرط مطالعات بی وقفه و پیگیر خویش اسیر بستر بیماری گردید و روز جمعه 28 ربیع الثانی 1390 هجری قمری (برابر با 12 تیر 1349 شمسی)هنگام اذان ظهر در تهران دار فانی را بدرود گفت. زمانی که چشم از جهان بر می گرفت و به دیدار محبوب می رفت. زبانش به این کلمات مترنم بود که: «اللهم ان هذه سکرات الموت قدحلت فاقبل الی بوجهک الکریم...».
در ساعات آخر مناجات «خمسه عشر» امام سجاد علیه السلام را برلب داشت و چون فصل مربوط به مناجات تائبین را به پایان رساند. مرغ روحش به آسمان پرواز کرد.
جنازه شریف علامه از تهران به نجف اشرف انتقال یافت و با تشییعی با شکوه در سرداب مخصوص جنب کتابخانه عمومی امام امیرالمومنین که خود برآورده بود به خاکسپرده شد.
در پی رحلت امینی در نجف و شهرها و اماکن مختلف ایران و دیگر کشورهای اسلامی چنانکه شایسته او بود از سوی علماء و مراجع بزرگوار (همچون امام خمینی) مجالس ترحیم و تکریم برپاگشت و شیفتگان ولایت در ماتم او عمیقاً به سوک نشستند.
آیت الله سید محمدتقی آل بحرالعلوم نقل می کند: پس از وفات امینی پیوسته در این فکر بودم که علامه امینی عمرش را قربانی و فدای مولا علیه السلام ساخت. مولا در آن عالم با وی چه خواهد کرد؟
این فکر مدتها در ذهنم بود تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم گوئی قیامت برپاشده و عالم حشر است و بیابانی سرشار از جمعیت ولی مردم همه متوجه یک ساختمانی هستند. پرسیدم: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آنجا حوض کوثر است. من جلو رفتم و دیدم حوضی است و باد امواجی در آن پدید آورده و متلاطم است.
وجود مقدس علی بن ابیطالب علیهما السلام کنار حوض ایستاده اند و لیوان های بلوری را پر ساخته و به افرادی که خود می شناسند؛ می دهند در این اثنا همهمه ای برخاست. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: امینی آمد؟ به خود گفتم بایستم و رفتار علی علیه السلام با امینی را به چشم ببینم که چگونه خواهد بود؟ 10-12 قدم مانده بود که امینی به حوض برسد. دیدم که حضرت لیوان ها را به جای خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب کوثر پر ساختند و چون امینی به ایشان رسید به روی امینی پاشیدند و فرمودند : خدا روی تورا سفید کند که روی مارا سفید کردی!
از خواب بیدار شدم فهمیدم که علی علیه السلام پاداش تالیف الغدیر را به مرحوم امینی داده است.
پی نوشتها
یادنامه علامه امینی ؛ ضمیمه روزنامه رسالت، 12 تیر 67 ص ؛ اظهارات دکتر محمد هادی امینی * 2. همان صص 4-3 ؛ یادنامه علامه امینی به اهتمام دکتر شهیدی و محمدرضا حکیمی تحت عنوان «علامه امینی» . ص ن.زده * 3. برای دستخط این بزرگان در تصدیق اجتهاد امینی، ر.ک. مقدمه شهداءالفضیله (نجف، 1355 ق). * قطره ای از دریا؛ گردآوری محمد حسین صفاخواه 1/21-16 . * 5 . الغدیر فی الثرات الاسلامی؛ سید عبدالعزیز طباطبائی. صص 174-175. * 6 . ر.ک: حماسه غدیر. گردآوری و نگارش: محمدرضا حکیمی. صص 337-338 و نیز 343-341. * 7. همان ص 214. * 8. ربع قرن مع العلامه امینی حسین شاکری. قم 1417 ق.ص 31. * 9. نیز رک وصف زیارت های مکرر و عاشقانه علامه امینی از حرم علوی و حسینی و رضوی (ع) از زبان دوست و دست پرورده اش؛ حسین شاکری در کتاب «ربع قرن مع العلامه الامینی». صص 32-31 و 280. * 10. یادنامه علامه امینی ضمیمه روزنامه رسالت. ص 22، خاطرات حسان. * 11. همان ص 5، اظهارات دکتر محمدهادی امینی. * 12. سیری در الغدیر، محمد امینی، صص 26-25، به نقل از خود علامه. * 13. یادنامه علامه امینی همان ص 5. اظهارات * 14. سیری در الغدیر صص.8-7. * 15. یادنامه علامه امینی همان اظهارات دکتر محمد هادی امینی. * 16. ر.ک یادنامه علامه امینی . همان ص5، اظهارات دکتر محمد هادی امینی. * 17. همان صص 19-18، اظهارات حاج شیخ علی آخوندی داماد علامه. * 18. شیخ حسین لنگرانی به روایت اسناد ساواک ص 322. * 19. نهضت روحانیون ایران، چاپ 2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. تهران 1377، ص 436. ایام در بخش «نهان خانه» شماره حاضر. نکات و اسناد جالبی درباره اقدامات سیاسی علامه و روابط وی با مبارزان عصر پهلوی آمده است. * 20. سیری در الغدیر ، ص 8. * 21. یادنامه علامه امینی، ص 5، اظهارات دکتر محمدهادی امینی. * 22. همان ص 15. * 23. حماسه غدیر. ص 345. * 24. یادنامه علامه امینی، ضمیمه روزنامه راسلت، ص 6.
«الغدیر» از نگاه اندیشمندان اهل سنت
دوری از تعصب
محمدعبدالغنی حسن (مصری): دانشمند بزرگوار «امینی» از زلال محبت پیشوا (علی علیه السلام) و پیروان او سیراب گشته... در عین این که محبت سرشار و شیفتگی سراسر وجود او را فراگرفته؛ از عصبیت و هواهای نفسانی دور است... از خداوند مسالت می کنم که برکه آب زلال شما را {کنایه از غدیر، در عربی به معنای برکه آب است}سبب صلح و صفا میان دو برادر شیعه وسنی قرار دهد که دست به دست هم داده بنای امت اسلامی را بسازد.
نزدیک شدن شیعه و سنی
عادل غضبان مدیر مجله مصری الکتاب: این کتاب منطق شیعه را روشن می کند و اهل سنت می توانند به وسیله این کتاب شیعه را به طور صحیح بشناسند. شناسائی صحیح شیعه سبب می شود که آرای شیعه و سنی به یکدیگر نزدیک شود . مجموعاً صف واحدی تشکیل دهند.
راهی به سوی عقاید شیعه
دکتر محمدغلاب، استاد فلسفه در دانشکده اصول دین جامع الازهر: مابه یقین معتقدیم که جوانان اسلامی این عصر از این کتاب نفیس {الغدیر}... استفاده خواهند نمود... علاقه مندم که راهی به سوی عقاید واقعی و صحیح شیعه امامیه به رویم گشوده شود که با بینش و تدبر کافی درآن بررسی و اظهار عقیده کنم تا دربرابر این فرقه جلیله دچار لغزش و سقوط نشوم!
جبران گذشته
دکتر عبدالرحمن کبالی: کتاب الغدیر و محتویات غنی آن چیزی است که سزاوار است هر مسلمانی از آن آگاهی یابد تا دانسته شود. چگونه مورخان کوتاهی کرده اند و حقیقت کجاست؟ ما به این وسیله باید گذشته را جبران کنیم و با کوشش در راه اتحاد مسلمین به اجرو ثواب نایل گردیم.
برطرف کننده اوهام
شیخ محمد سعید دحدوح از علمای برجسته سوریه: «الغدیر».... اوهامی را بر طرف نمود و حقایقی را ثابت کرد که ما به آنها وقوفی نداشتیم و نمی دانستیم و سخنانی را و مطالبی را ابطال کرد که قرنها برمبنای آن طالب نکوهش ها می شدو ماچنین می پنداشتیم که آن مطالب مطابق واقع است! ونمی دانستیم که از کجا آمده و در اسرار آن نمی اندیشیدیم!... و این امر برای هر سخندان و اهل بحث و تحقیق اکنون از ضروریات است که به این دقایق پی ببرند، ولی نه به منظور برانگیختن اختلاف و بروز کینه های قبلی که موجبات آشفتگی و نقار را فزونی بخشد، بلکه برای آشکار ساختن و بیان اینکه حق کدام است؟ پیروان مرتضی علی کیانند؟
دریای آکنده از مروارید
عبدالفتاح عبدالمقصود مصری نویسنده دوره 4 جلدی «امام علی(ع)»: درحالی که نمی توانستم دیدگانم را از سطرهای این کتب و کلمه های آن برگیرم، چیزی نمانده بود که خرد و فرزانگی ام در جهانی پهناور از معرفت و بینش سردرگم شود.... آیا این غدیر است ؟ نه، دریایی آکنده از مروارید است. مرواریدهای گونه گون رنگارنگ که هوش و خرد از شمردن آن حیران ناتوان می شود.
مردی که خود امتی است
علاءالدین خروفه: من گمان نمی کردم در این عصر که مادیات برآن غلبه کرده است و به شتابزدگی در کار تالیف و سطحی بودن بحث و تحقیق معروف است. مری که گویا به تنهایی خود امتی است. نهضت کند و این کتاب جلیل که مانند آنرا جمعیتی هماهنگ از دانشمندان عمیق در علم نتوانند به دست داد پدید آورد.
یک شیعه و یک مسیحی
بولس سلامه بیروتی از محققان مسیحی: دلایل بزرگی بر شخصیت امیرالمومنین بلکه امیر تمام عرب، هرآینه برتر از آن است که به شماره درآید و آکس که بخواهد دلایل مزبور را به شماره درآورد به مانند کسی است که بخواهد اشعه خورشید را به چنگ آورد! و من در این نامه اکتفا می کنم به ذکر یکی از دلایل و آن این است که دومرد برمبنای دوستی خاندان پیغمبر با یکدیگر تلاقی می نمایند، یکی از آن دومرد شیعه بزرگوای است که 15 سال است قلم خود را در راه خدمت به حق وقف نموده و هم اکنون نیز به این خدمت ادامه می دهدو او تو هستیو دومین آنها؛ این مرد مسیحی ناتوان است که اخیراً {دراثر مطالعه الغدیر}به این عقیده درآمده است....
پانوشتها
1.الغدیر، جلد 1، ترجمه محمد تقی واحدی، مقدمه چاپ دوم. * 2. یادنامه علامه امینی، به کوش دکتر سید جعفر شهیدی، محمدرضا حکیمی، ص 241. * 3. 28 هزار روز تاریخ ایران و جهان، ضمیمه روزنامه اطلاعات، ص 353. * 4. یادنامه علامه امینی، همان؛ ص 242. * 5. شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ترجمه محمدتقی واحدی، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1368، ص 14. * 6. محمدرضا حکیمی، حماسه غدیر، انتشار، ص 370. * 7. همان ص 406. * 288 هزار روز تاریخ ایران و جهان ، همان، ص 354.